مترجم سایت

مترجم سایت

سفارش تبلیغ
صبا ویژن
مدیر وبلاگ
 
آمار واطلاعات
بازدید امروز : 13
بازدید دیروز : 28
کل بازدید : 635111
کل یادداشتها ها : 528
خبر مایه


طول ناحیه در قالب بزرگتر از حد مجاز

 

از قدیم گفتن، آدمو سگ بگیره، جوّ نگیره، البته خیلی هم «از قدیم نه»، همین چند سال اخیر گفتن ... بگذریم، حالا موضوع چیه، براتون میگم، ماجرای «شاه دوماد کلاغه» را که براتون گفتم، هفته گذشته عروسیش بود، آره، داداشش، یعنی جاسمشون، تازگیا، یک «ام پی تری» خریده، تو خیابون و کوچه و بازار که داره میره، برای خودش نوار گوش میده، حالا این ورِ آبی یا اون ورِ آبیشو دیگه نمی دونم .

تا اینکه یه روز، همانطور که تو خیابون راه می رفته یا همان پارک ساعی خودمون، و شلنگ تخته می انداخته، برای خودش دَم می گیره و می خونه «دیگه مشکی نمی پوشم ...» همینطور برو جلو، یهو از همه جا بی خبر، تو عالَم خودش بود که دید، 20 تا، 30 تا، شایدم بیشتر، از هم شهری هاش، یا شهروندانش، با غیض و عصبیت دورش را گرفتند و فریاد می زنند، «براچی دیگه مشکی نمی پوشی ؟»، «مگه مشکی چه عیبی داره»، «نکنه می خوای مث این پرنده سوسولا، لباسای رنگی بپوشی؟» و از این جور حرفا .

آق کلاغ جوون ما، یعنی جاسمشون، جا می خورد و نگران و حیران به شهروندانش نگاه می کند و می پرسد : موضوع چیه ؟

کلاغ ها دوباره با همدیگه جواب می دهند : تو بگو موضوع چیه ؟ چرا دیگه نمی خوای مشکی بپوشی ؟

یه دفعه همین جاسمشون می زند زیر خنده، حالا نخند و کِی بخند، و بقیه هم غضبناک نگاهش می کنند و بلاخره رئیسشون سرش داد می زنه : بلاخره میگی موضوع چیه ؟ یا بزنیم لت و پارت بکنیم (لتشو نمی دونم یعنی چی، اما پارت، مخفف پاره ات است) .

و جاسمشون، بعد از کلی خندین، میگه : بابا حالا ما اومدیم یه روز آهنگ این ورِ آبی گوش بدیما ! مگه شما می ذارید ...

 منیژه شهرابی

 


  




طراحی پوسته توسط تیم پارسی بلاگ