مترجم سایت

مترجم سایت

سفارش تبلیغ
صبا ویژن
مدیر وبلاگ
 
آمار واطلاعات
بازدید امروز : 11
بازدید دیروز : 16
کل بازدید : 634816
کل یادداشتها ها : 528
خبر مایه


 «رابیند رانات تاگور»، شاعر، فیلسوف، و موسیقی دان بنگالی، در 7 ماه می (18 اردیبهشت ماه) سال 1861 در «کلکته» (هندوستان) به دنیا آمد و در 7 آگوست (17 مرداد ماه) سال 1941 در «کلکته» از دنیا رفت .

«تاگور»، نخستین آسیاییِ برنده جایزه «نوبل» بود و همچنین به «تاگور»، لقب «گوردیو» به معنای «پیشوا» داده اند، وی یکی از سردمداران دیرین و مدافعان سرسخت استقلال هندوستان به شمار می آید .

«تاگور»، بزرگترین شاعر ایالت «بنگال»، است که به دو زبان هندی و بنگالی شعر می سرود و اشعارِ خود را به انگلیسی نیز ترجمه می کرد، سرود ملّی هند و سرود ملّی بنگلادش، هر دو از تصنیفات «تاگور» است .

«تاگور» از کودکی اشعاری نغز می سرود و در زبان شبه قارّه، انقلابی ادبی پدید آورد، به ویژه اشعار موسوم به «گیتانجالی» شهرت فراوانی دارد و به زبان های بسیاری ترجمه شده و با همین اشعار، در سال 1913 جایزه «نوبل» را در ادبیات دریافت کرد . او علاوه بر سرودن شعر، داستان و نمایشنامه می نوشت، و گاه تأملات خیال انگیز و عرفانی خود را روی بوم نقاشی می آورد .

«تاگور» به ایران علاقه ی فراوان داست و در طول عمرش، 2 مرتبه به ایران سفر کرد، بار اوّل در اردیبهشت 1311 (بهار 1932) که به همراه عروس خود و «دینشاه ایرانی» (از پیشوایان پارسیان هند)، به دعوت دولت ایران بود که جشن هفتادمین زادروز او در «تهران» برگزار شد . «تاگور» در دیدار از «تهران» و «شیراز» با بسیاری از نویسندگان و ادیبان ایرانی آشنا شد . «ملک الشعرای بهار» در ستایش «تاگور» قصیده ای بلند سروده است .

بار دوّم، «تاگور» در سال 1313 به «ایران» سفر کرد .

 

آثار و تألیفات

«تاگور»، بیش از 60 جلد از آثار منظوم خود را منتشر نمود و داستان های بزرگ، مقالات، و نمایشنامه های او به اغلب زبان های دنیا ترجمه شده است . فهرست بعضی از آثار :

- سلطان قصر سیاه

- میوه جمع کن (باغبان)

- اشعار خیبر

- رشته های گسسته

- نامه هایی به یک دوست

- پیوند آدمی

- مذهب بشر

- شخصیت

- نکاتی از بنگال

- هدیه عاشق

- چیترا

- ماه نو و مرغان آواره [به فارسی ترجمه شده]

- خانه و جهان [توسط زهرا خانلری به فارسی ترجمه شده]

- گیتانجالی

 

گفت و گو با خداوند

«گفت و گو با خداوند»، قطعه ای از «رابیند رانات تاگور» است :

در رؤیاهایم دیدم که با خدا گفت و گو می کنم .

خدا پرسید : پس تو می خواهی با من گفت و گو کنی ؟

من در پاسخش گفتم : اگر وقت دارید .

خدا خندید و گفت : وقتِ من بی نهایت است ... در ذهنت چیست که می خواهی از من بپرسی ؟

پرسیدم : چه چیز بشر، شما را سخت متعجب می سازد ؟

خدا پاسخ داد : کودکی شان . اینکه آنها از کودکی شان خسته می شوند، عجله دارند که بزرگ شوند، و بعد دوباره پس از مدّت ها، آرزو می کنند که کودک باشند ... اینکه آنها سلامتی خود را از دست می دهند تا پول به دست آورند و بعد پولشان را از دست می دهند تا دوباره سلامتی خود را به دست آورند ... اینکه با اضطراب به آینده می نگرند و حال را فراموش کرده اند و بنابراین نه در حال زندگی می کنند و نه در آینده ...

 

تهیه و تنظیم ... منیژه شهرابی






طراحی پوسته توسط تیم پارسی بلاگ