شعری از : منیژه شهرابی
تاریخ 20/ تیر ماه / 1363
صیّاد تقدیر
مرغ آزاده بالَم، لیکن
ندانم چون درین قفس افتاده ام
صیّاد تقدیر مرا چو بست پَر و بال
باری که گرفت خواب چشمش
پریدم و بانگ زدم :
که من مرغی آزاده ام
صیّاد زرنگ تر زِمن
بندی بربسته بود بر پایم
و مرا بازکشید در قفس
آه، من چه مرغی ساده ام !
پیوسته خود را زنم
بر در و دیوار قفس
عاقبت با پرهای خونین
با بالِ شکسته
از صدا افتاده ام
شوقی نیست مرا به آواز
قلب عاشقانه ام
اینک بر دریای غم نشسته