بسمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
«رَب هَب لى مِنَ الصلِحِینَ»
«پروردگارا فرزندى به من بده که از صالحان باشد .»
«فَبَشرْنَهُ بِغُلَمٍ حَلِیمٍ»
«ما هم او را به فرزندى حلیم بشارت دادیم .»
«فَلَمَّا بَلَغَ مَعَهُ السعْىَ قَالَ یَبُنىَّ إِنى أَرَى فى الْمَنَامِ أَنى أَذْبحُک فَانظرْ مَا ذَا تَرَى قَالَ یَأَبَتِ افْعَلْ مَا تُؤْمَرُ ستَجِدُنى إِن شاءَ اللَّهُ مِنَ الصبرِینَ»
«همین که به حد کار کردن رسید بدو گفت پسرم در خواب مىبینم که تو را ذبح مىکنم نظرت دراین باره چیست ؟ گفت پدرجان آنچه مامور شدهاى انجام ده که به زودى ان شاء الله مرا از صابران خواهى یافت .»
«فَلَمَّا أَسلَمَا وَ تَلَّهُ لِلْجَبِینِ»
«همین که تسلیم امر خدا شدند و ابراهیم او را به زمین انداخت و پهلوى صورتش را به زمین نهاد .»
«وَ نَدَیْنَهُ أَن یَإِبْرَهِیمُ»
«ما او را ندا دادیم که اى ابراهیم .»
«قَدْ صدَّقْت الرُّءْیَا إِنَّا کَذَلِک نجْزِى الْمُحْسِنِینَ»
«مأموریت را به انجام رساندى، ما این چنین نیکوکاران را جزا مى دهیم .»
«إِنَّ هَذَا لهَُوَ الْبَلَؤُا الْمُبِینُ»
«این به راستى آزمایشى بس آشکارا بود .»
«وَ فَدَیْنَهُ بِذِبْحٍ عَظِیمٍ»
«و آن ذبح را به ذبحى بزرگ عوض کردیم .»
«وَ تَرَکْنَا عَلَیْهِ فى الاَخِرِینَ»
«و نام نیکش را در آیندگان حفظ نمودیم .»
«سلَمٌ عَلى إِبْرَهِیمَ»
«سلام بر ابراهیم .»
قرآن کریم / سوره صافات / آیات 100 الی 109
ابوبکر عتیق بن محمّد هروی سورآبادی، بنا به قول حمدالله مستوفی (نویسنده کتاب تاریخ گزیده) معاصر آلب ارسلان سلجوقی است . تفسیر وی که به تفسیر «سورآبادی» مشهور است، نثری شیوا دارد و پُر است از اصطلاحات و ترکیبات قرآنی و ترجم? آنها به زبان زیبای فارسی دری .
|
ذبح عبدالله و اسماعیل
... امّا قصّه ی ذبح (1) عبداللهِ عبدالمطَّلب (2) آن بود که عبدالمطَّلب را نُه پسر بودید . نذر کرد که اگر او را ده پسر تمام شود، یکی را قربان کند . دَهُم پسر وی عبدالله بود، پدر مصطفی – علیه السَّلام – و عبدالمطَّلب او را از همه ی پسران دوست تر داشتی از آنکه نور مصطفی – علیه السَّلام – در جَبهت (3) وی بود . هر ده پسر را حاضر کرد و میان ایشان قُرعه (4) زد . قرعه بر عبدالله آمد . وی را از دل برنیامد که او را قربان کردی . هر چند قرعه می زد، قرعه بر وی می افتاد . در آن فروماند . به نزدیک «کاهن» (5) قریش آمد، وی را بگفت . وی گفت : «برو ده اُشتر (6) در برابر عبدالله بدار و قرعه زن . اگر قرعه بر اُشتر آید، اُشتر را فدای او کن تا وی برهد، و اگر قرعه بر پسر آید، ده اُشتر زیادت کن، آن گاه قرعه زن تا بر کدام افتد . اگر بر اُشتر افتد، آن بیست اُشتر فِدای او کن [و] بکُش و گر باز قرعه بر پسر آید، ده اُشتر دیگر بیفزای، آنگه ده ده اُشتر می افزای و قرعه می زن تا به چند برسد .»
عبدالمطَّلب همچنان کرد؛ هر چند اُشتر می افزود [و] قرعه می زد، همه بر عبدالله می افتاد، تا اُشتر به صد رسید، آنگه قرعه بر اُشتر آمد، آن صد اُشتر قربان کرد فِدای عبدالله را .
یک ذبیح این بود؛ دیگر ذبیح، اسماعیل بن ابراهیم – علیه السَّلام – بود .
چون ابراهیم – صلوات الله علیه – اسماعیل را گفت :
« ... یَبُنىَّ إِنى أَرَى فى الْمَنَامِ أَنى أَذْبحُک فَانظرْ مَا ذَا تَرَى ... »
« ... پسرم در خواب می بینم که تو را ذبح می کنم نظرت دراین باره چیست ؟ ... »
ای پسرک من ! به خواب دیدم که تو را گلو باز می بریدمی، بنگر تا چه بینی و چه خواهی کرد : جَزَع (7) یا صبر ؟
در اخبار است که چون ابراهیم (ع) آن خواب بدید، دیگر روز مادرِ اسماعیل (ع) را گفت که او را بیارای که مهمان دوستی خواهم رفت . هاجر (س) او را غُسل داد و جامه ی نو درپوشانید و موی او را شانه کرد و سُرمه (8) درکشید و از پی ابراهیم (ع) فرا کرد .
ابلیس آمد و هاجر (س) را گفت : «ای نادان ! ابراهیم پسرت را می برد تا بِکُشد .»
هاجر (س) گفت : «ابراهیم (ع) نه آن پدری است که فرزند را بِکُشد .»
ابلیس گفت : «وی گوید که خدای فرموده است .»
هاجر (س) گفت : اگر خدای فرموده، تن و جانِ فرزندِ من فدای فرمان خدا باد .»
ابلیس ازو نومید گشت، از پسِ اسماعیل (ع) بدوید، گفت : «ای نادان ! پدر، تو را به کُشتن می بَرد .»
وی گفت : «پدرِ من از آن مهربان تر است که چنین کند .»
گفت : «وی چنین دعوی کند که مرا خدای فرموده .»
اسماعیل (ع) گفت : «هزار جانِ من فدای فرمان خدای باد .»
ابراهیم – علیه السَّلام – او را می بُرد تا آنجا که قربانگاه است، پس خواب خویش او را بگفت .
گفت : «یا پدر ! بکُن هر چه تو را فرموده اند که یابی مرا اگر خدای خواهد از شکیبایان .»
پس اسماعیل (ع) گفت : «ای پدر ! تو را به سه چیز وصیَّت کنم : یکی آنکه مرا دست و پای سخت ببندی؛ نباید که در حَرَّت (9) مرگ دست یا پای بازنم (10)، قطره ای از خون من بر تو آید [و] آن بی حُرمتی بُوَد . دیگر آنکه مرا بر روی افکنی، مبادا که چشم تو بر روی من آید، دست تو کار نکند به کُشتنِ من، آنکه در فرمانِ خدای تقصیر (11) افتد . سه دیگر (12) آنکه مادرم را از حال من خبر نکنی، زیرا که دلِ مادر تنگ تر باشد، مبادا که جَزَع کند، مُزد این قربان از وی بشود (13) .»
پس ابراهیم (ع)، کارد بر گلوی پسر نهاد، هرچند می کوشید، نمی بُرید و آن، آن بود که جبرییل بیامد کارد را بر پشت گردانید و آن، آن بود که در آن ساعت، فریشتگان آسمان ها بر وی نظاره می کردند . غلغل (14) از میان فریشتگان برآمد که : «بار خدایا گفتی که من از همه روی زمین، ابراهیم را به خُلَّت (15) برگزیدم، اکنون می بینی که فرزند خویش را به دست خود گلو باز می بُرَد .»
جبرییل می گوید : «من در آن وقت زیر عَرش بودم، دانستم که خدای – تعالی – ابراهیم را دریابد . منتظر فرمان می بودم تا ابراهیم کارد بر گلوی فرزند نهاد، آن وقت اَمر آمد که «اَدرِک خَلیلی» (16) . من به یک پَر زدن پنجاه هزارساله راه مثلاً، از بُطنان (17) عرش به ابراهیم رسیدم، کارد او را بگرفتم و بر پشت گردانیدم تا نبُرید .»
و گفته اند که خدای – تعالی – گلوی اسماعیل (ع) را رویین گردانید تا نَبُرَد و کارد بر آن کار نکند .
«وَ فَدَیْنَهُ بِذِبْحٍ عَظِیمٍ» (18) و فِدا فرستاد خدای – تعالی – در آن ساعت قربانی بزرگ . در آن حال ابراهیم – علیه السَّلام – نگاه کرد گوسپندی دید از هوا پدید آمد چون اُشتر بُختی (19) فربه و در پیش ابراهیم بخفت . بند از دست و پای اسماعیل (ع) برخاست و بر دست و پای کَبَش (20) افتاد .
ابراهیم (ع) او را قربان کرد در مِنا (21)؛ و نشان آن در مذبح (22) به جای است . و سُنَّت قربان در آن موضع تا دامن قیامت باقی است .
پس اسماعیل (ع) را گفت دعا کن که دعای تو مستجاب است؛ پس دعا کرد همه ی مؤمنان را . و صلَّی الله علی محمَّدٍ و آله اَجمعین .
پی نویس
1- ذِبح = سر بُریدن، قربان کردن
2- عبدالمطَّلب = جدّ بزرگوارِ حضرت محمّد رسول الله (ص)
3- جَبهت = پیشانی
4- قُرعه = قطعه ای کاغذ، چوب و یا ... که به وسیله ی فال زدن با آن، نصیب کسی را معیّن کنند .
5- کاهِن = فالگیر، غیب گو
6- اُشتر = شتر
7- جَزَع = بی تابی
8- سُرمه = گردی نرم و سیاه که جهت سیاه کردن مژه ها و پلک ها بر چشم می کشند .
9- حَرَّت = سختی و شدّت
10- بازنم = بزنم
11- تقصیر = کوتاهی
12- سه دیگر = سوّم، سوّمین
13- از وی بشود = از دست بدهد
14- غُلغُل = هنگامه و غوغا
15- خُلَّت = دوستی
16- ادرک خلیلی = دریاب دوستم را
17- بُطنان = جمع بَطن، نهان و اندرون
18- قرآن مجید / سوره صافات / آیه 107
19- اُشتر بُختی = نوعی شتر قوی هیکل دوکوهانه
20- کَبش = قوچ (گوسفند نر شاخدار)
21- مِنی = محلّی است کوهستانی در شرق مکّه؛ حاجیان در روز دهم ذی الحجّه به پیروی از حضرت محمّد رسول الله (ص) و به یاد حضرت ابراهیم (ع) که در اجرای فرمان خدا حاضر شد اسماعیلش را قربانی کند، گوسفند یا شتری را قربانی می کنند و این عمل از واجبات اعمال حجّ است .
22- مَذبَح = جای ذبح کردن، کُشتارگاه
برگرفته از تفسیر سورآبادی
منیژه شهرابی