«ملاصدرا» در دوران جوانی، در شهر «قزوین» با «شیخ بهایی» و «سید امیر محمّد باقر بن شمس الدین»، ملقب به «میرداماد» آشنا شد، که بطورکلی این اساتید تأثیر بسیاری در زندگی علمیِ «ملاصدرا» گذاشتند .
هنگامی که پایتخت صفویه از «قزوین» به «اصفهان» منتقل شد، «ملاصدرا» ی جوان نیز به همراه این دو دانشمند بزرگ به «اصفهان» رفت و در آنجا به ادامه ی تحصیلاتش پرداخت و همچنین در آنجا با «میرفندرسکی» آشنا شد .
«ملاصدرا»، دروس فقه، علوم حدیث و تفسیر را از «شیخ بهایی»؛ حکمت الهی و حکمت شرق و غرب را از «میرداماد» (معلم ثالث)، و علم ملل و نحل را از «میرفندرسکی» آموخت .
از شاگردان «ملاصدرا» می توان به «حاج ملاهادی سبزواری» و «ملا محسن فیض کاشانی» اشاره کرد .
شرایط اجتماعی
«ملاصدرا»، حکیم خانه به دوشی بود که به جُرم آزادگی روح و فکر، از پایتخت و پایتخت نشینان (اصفهان) روی گرداند، که در مقدمه ی کتاب «اسفار»، دلایل آن را، دوری از «جاهلان فرزانه نما» ی زمانه ی خود بیان داشته است .
«ملاصدرا» در دوران انزوا و عزلت، در «کُهک»، روستایی دورافتاده در 30 کیلومتری شهر مقدّس «قم» اقامت داشته، و پس از گذراندن این دوران، به «شیراز» بازگشته که دیگر شهرت عالمگیر شده بود و طالبان حکمت و معرفت از نواحی دور و نزدیک برای درک فیض به حضورش می شتافتند .
«ملاصدرا» در مقدمه ی کتاب «اسفار» می گوید : به تدریج آنچه در خود اندوخته بودم، همچون آبشاری خروشان فرود آمد، و چون دریایی پُرموج در منظر جویندگان و پویندگان قرار گرفت .
در زمان حیات «ملاصدرا»، یعنی در اواخر قرن دهم و شروع قرن یازدهم ه. ق.، کلام و فلسفه از علوم رایج و محبوب آن زمان به شمار می رفت و دلیل عمده ی گسترش این علم، را می توان در شرایط اجتماعی و سیاسی حاکم بر کشور بود . عدم وابستگی، استقرار و مرکزیت حکومت، فضایی را حکمفرما ساخته بود که باعث شکوفا شدن استعدادها و گسترش علم و هنر شده بود، امّا آن موضوعی که «ملاصدرا» را منزوی ساخته بود، فقط و فقط «جاهلانِ فرزانه نما» بودند که برخورد با آنها، فیلسوف بزرگ را آزرده خاطر می ساخت .
«ملاصدرا» در علوم متعارف زمان، و به ویژه در فلسفه اشراق و مکتب مشاء و کلام وعرفان و تفسیر قرآن کریم مهارت یافت و آثار فلسفیِ متفکرانی همچون «سقراط» و فلاسفه ی هم عصرِ او، «افلاطون»، «ارسطو» و شاگردانش، و همچنین دانشمندانی همچون «ابن سینا» و «خواجه نصیرالدین طوسی» را دقیقاً بررسی نمود و پس از تجزیه و تحلیلِ این مکاتب، «حکمت متعالیه» را پایه گذاری کرد که حاوی ژرف ترین پاسخ ها به مسائل فلسفی است .
آثار و تألیفات
«ملاصدرا»، بیش از 50 تا اثر تألیف کرده که برحسب نوع تفکر موجود در محتوای آنها، به دو دسته ی اصلی : 1- علوم نقلی 2- علوم عقلی، تقسیم می شود .
فهرست برخی از آثار :
- الحکمه المتعالیه فی الاسفار الاربعه العقلیه
- مفاتیح الغیب
- اسرار الآیات
- التعلیقه علی الهیات الشفاء (ناتمام)
- شرح اصول الکافی (ناتمام)
- رساله فی الحدوث
- رساله فی القضاء و القدر
- تفسیر القرآن الکریم :
1) آیه النور
2) آیه الکرسی
3) سوره اعلی
4- سوره بقره (ناتمام)
5- سوره جمعه
6- سوره حدید
7- سوره زلزال
8- سوره سجده
9- سوره طارق
10- سوره فاتحه الکتاب
11- سوره واقع
12- سوره یس
...
حکمت متعالیه
مکتب «ملاصدرا» که «حکمت متعالیه» نامیده می شود، بَر اصل «وجود» و تمایز آن از «ماهیت» استوار است . پیش از «ملاصدرا»، فیلسوفان قادر به فهم تفاوت این دو مفهوم نبودند، امّا «ملاصدرا»، مرزِ این دو مفهوم را به خوبی روشن نمود .
بنابر دیدگاه «ملاصدرا»، بدیهی ترین مسئله ی جهان، مسئله ی «وجود» یا «هستی» است که ما با علم حضوری و دریافت درونی خود، آن را درک کرده و نیازی به اثبات آن نداریم، امّا ماهیّت آن، چیزی است که سبب گوناگونی و تکثّر پدیده ها می شود و به هر وجود، قالبی ویژه می بخشد . همه ی پدیده های جهان در یک اصل، مشترک هستند که همان «وجود» نام دارد و «وجود» یگانه است؛ زیرا از «هستی بخش» (یعنی خداوند یگانه) سرچشمه گرفته، امّا ویژگی های هر یک از پدیده ها، از تفاوت میان ذات و ماهیّت آنها، حکایت دارد .
برابرِ این دیدگاه، اصل بَر وجود اشیاء است و ماهیّت معلول وجود به شمار می آید . «ملاصدرا» در مخالفت با استادش «میرداماد» که خود پیرو فیلسوف بزرگ «سهروردی» بود، مدعی شد که «وجود» اَمری حقیقی است و ماهیّت امری اعتباری .
«ملاصدرا» درباره ی «حرکت» نیز نظریه ی جدیدی عرضه کرد که به «حرکت جوهری» مشهور است . تا قبل از آن، تمامی فلاسفه مسلمان، معتقد به وجود «حرکت» در مقولات نُه گانه ی «عرض» بود و «حرکت» را در «جوهر» محال می دانستند، امّا «ملاصدرا» معتقد به «حرکت در جوهر» نیز بود و موفق شد چهار جریان فکری یعنی «کلام»، «عرفان»، «فلسفه ی افلاطون»، و «فلسفه ی ارسطو» را در یک نقطه گِرد آورد و نظام فلسفی جدید و مستقلی به وجود آورد .
غروب خورشید
حکیمِ وارسته «ملاصدرای شیرازی» در طول عمر بابرکت 71 ساله اش، هفت بار با پای پیاده به حجّ مُشَرَف شد و گِل تن را با طواف کعبه ی دل، صفا بخشید و در آخرین سفر، در سال 1050ه. ق. در شهر «بصره»، تنِ رنجور را از این دنیای خاکی رهانید و در جوار حقّ آرام گرفت و در همانجا به خاک سپرده شد .
متأسفانه، امروزه از آرامگاه این فیلسوف بزرگ در شهر «بصره» اَثری نیست، امّا عطرِ دلنشین «حکمت متعالیه» از مُرکب نوشته هایش همواره مشام جانِ را می نوازد .
تهیه و تنظیم ... منیژه شهرابی