10 محرّم الحرام / درگذشت اُم سَلَمِه |
«اُم سَلَمِه»، همسر حضرت محمّد رسول الله (ص)، در روز 10 محرّم الحرام، سال 63 هجری قمری از دنیا رفت (1) .
نام او «هند»، پدرش «ابی امیه مخزومی»، مادرش «عاتکه بنت عبدالمطلب» بود . شوهر اول او، پسر خاله اش، «ابوسَلَمِه بن عبدالاسد بن مغیره» بود، چون به شَرِف اسلام مُشَرَف شد با همسرش «اُم سلمه» به «حبشه» هجرت کردند و پس از بازگشت از «حبشه» بر اثر زخمی که در غزوه «اُحُد» بر او وارد شده بود، بعد از مدتی شهید شد .
«سلمه»، «عمر»، «زینب»، و «دره»، فرزندان او بودند؛ و «عمر بن ابوسلمه» در جمیع جنگ های حضرت امیرالمؤمنین علی (ع) شرکت کرد و مدتی از طرف آن حضرت، والی «بحرین» بود .
بعد از اینکه، شهادت «ابوسلمه»، «ابوبکر» و «عمر»، جداگانه به خواستگاری «اُم سلمه» رفتند، ولی «اُم سلمه» اجابت نکرد . در سال چهارم هجری، حضرت محمّد رسول الله (ص)، از «اُم سلمه» خواستگاری کرد و او قبول کرد، و به فرزند خود «عمر بن ابی سلمه» گفت : عقد را جاری کن .
«عایشه بنت ابوبکر»، وقتی دید حضرت محمّد رسول الله (ص)، «اُم سلمه» را به عقد خویش در آورد، بسیار ناراحت شد، چه اینکه «اُم سلمه»، در جمال کم نظیر بود .
«عایشه بنت ابوبکر»، به «حفصه بنت عمر» گفت : «اُم سلمه چقدر زیباست !»
«حفصه بنت عمر» باور نکرد، تا اینکه «اُم سلمه» را دید، از همین جهت حسادت این دو زن، با «اُم سلمه» بسیار بود .
«اُم سلمه»، فضایلی دارد که او را از دیگر همسران حضرت محمّد رسول الله (ص)، به جزء حضرت «خدیجه کبری» (س) ممتاز کرده است :
1) بار ها «اُم سلمه»، «عایشه» را نصیحت می کرد، در پیروی از حضرت امیرالمؤمنین علی (ع)، ولی او نمی پذیرفت . فضایل ومناقب آن حضرت را، برای «عایشه» می گفت، ولی او قبول نمی کرد، تا اینکه پسرش «عمر بن ابی سلمه» را با نامه ای خدمت حضرت امیرالمؤمنین علی (ع) فرستاد و در آن خبر داد که «عایشه» به سوی «بصره» حرکت کرده است ...
2) «اُم سلمه» شهادت داد که «عایشه»، دشمن حضرت امیرالمؤمنین علی (ع) است .
3) «اُم سلمه» شنید که یکی از آزاد شده هایش، حضرت امیرالمؤمنین علی (ع) را ناسزا گفته است، آن شخص را فرا خواند و آنقدر از فضایل و مناقب حضرت امیرالمؤمنین علی (ع) که از حضرت محمّد رسول الله (ص) شنیده بود، برای آن شخص باز گو کرد، تا او توبه نمود .
4) «اُم سلمه» حدیث «نحن معاشر النبیاء لانورث ...» را که «ابوبکر»، آن را به دروغ به حضرت محمّد رسول الله (ص) نسبت داد، تکذیب کرد .
5) هنگامی که حضرت امیرالمؤمنین علی (ع)، برای جنگ «جمل» حرکت کردند، پسرش «عمر بن ابی سلمه» را، برای یاری آن حضرت فرستاد، و به آن حضرت پیغام داد : «اگر حضرت محمّد رسول الله (ص)، همسرانش را به ملازمت خانه ها اَمر نفرموده بود، می آمدم و در نصرت و یاری شما کوتاهی نمی کردم .
6) بعد از رحلت حضرت خدیجه کبری (سلام الله علیها)، مراقبت حضرت فاطمه زهرا (سلام الله علیها) با «فاطمه بنت اسد» (ع) بود، بعد از رحلت «فاطمه بنت اسد»، این مهم از طرف حضرت محمّد رسول الله (ص) به «اُم سلمه» سپرده شد، و «عایشه» از این ماجرا بسیار خشمناک بود . «اُم سلمه» می گفت : «مردم گمان می کنند، من آموزگار فاطمه سلام الله علیها هستم ! بخدا سوگند آن حضرت آموزگار من است .»
7) روزی حضرت محمّد رسول الله (ص)، پوست گوسفندی را طلبیدند و مطالبی را فرمودند و حضرت امیرالمؤمنین علی (ع) نوشتند، بعد آن پوست را به «اُم سلمه» دادند و فرمودند : «هر کَس بعد از من فلان و فلان نشانه را به تو داد، این پوست را به او تقدیم کن .»
آن سه نفر (خلفای ناحق)، آن نشانه ها را نداشتند، و «اُم سلمه» آن پوست را در خلافت ظاهری حضرت امیرالمؤمنین علی (ع)، به آن حضرت (که همه نشانه ها را دارا بود) تسلیم نمود .
8) هنگام حرکت امام حسین (ع) از «مدینه النبی (ص)» به «مکّه معظمه»، «اُم سلمه» آمد و خبر شهادت آن حضرت را که از حضرت محمّد رسول الله (ص) شنیده بود، با اندوهی فراوان بازگو کرد . حضرت امام حسین (ع)، محل شهادت و موضع دفن خود و اصحابشان و... را به معجزه نشان دادند، سپس مقداری از آن خاک «بقعه طیّبه» را به «اُم سلمه» دادند و در نزد آن حضرت بود تا روز «عاشورا» که «اُم سلمه»، حضرت محمّد رسول الله (ص) را با حالتی گَرد آلود و ژولیده مو در خواب دید، و عرض کرد : «یا رسول الله، این چه حالت است که در شما می نگرم؟»
فرمودند : «ای اُم سلمه ! حسین مرا کُشتند و دیشب برای او و اصحاب او قبر می کَندَم .»
وقتی از خواب بیدار شد، دید خاکی که حضرت محمّد رسول الله (ص) و حضرت امام حسین (ع) به او داده بودند، به خون تازه تبدیل شده است (2) .
1- مستدرک سفینة البحار، ج5، ص215
2- ریاحین الشریعه، ج2، ص283-305
با تلخیص و ویرایش ... منیژه شهرابی